zibayefaribande

وقت زیادی نداشتم ولیکلی دو بیتی نوشتم.

فرصتی پیش بیاد همشو مینویسم.

دلم میخاد که بتونم همه شعرهای قبلیمو درست و مرتب کنم. 

بیشتر از دو هزار تا شعر شده

تنهایی 

باید تنها باشم با س... و ش...

و

یه احساس از همونایی که باعث شده از وقتی خودمو شناختم این باشم

اونوقته که بال در میارم و و با غزل و شعر و احساس و عشق پرواز میکنم

اگه ... 

اگه ... یه دوست خوب داشته باشم.

یکی مثل خودم.

بدبختی دیگه یه کم دیر شده برا پیدا کردن دوست

ناامید نیستم

ولی خیلی بهتر میشد

دیگه عادت کردم

سریال جالبی شدم که فقط خودم باهاش حال میکنم

شاید قسمتای بعدیم جالبتر بشه 

اونجوری که دلم میخاد

اگه مطمعن نبودم بار دوم بی خیال میشوم

صبر کردم و جواب گرفتم

فقط چون مطمعن بودم

.

.

.

ولی بعضی وقتها اطمینان هم کافی نیست

فقط شانس جواب میده